وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ. و [یاد کن] هنگامی را که موسی به قومش گفت: ای قوم من! چرا مرا میآزارید در حالی که میدانید من فرستاده خدا به سوی شما هستم؟ پس هنگامی که [از حق] منحرف شدند، خدا هم دل هایشان را [از پذیرفتن هدایت] منحرف کرد، و خدا مردم فاسق را هدایت نمیکند.
تفسیر علامه طباطبایی
ایـن آیـه شـریـفـه بـه طـور اشـاره مـىفـهـمـانـد کـه بـنـىاسـرائیـل بـا لجـاجـت خـود رسـول خـدا. حـضـرت موسى را آزار داده بودند، تا جایى خداى تعالى به کیفر این رفتارشان دلهایشان را منحرف ساخت. و این خود نهیى است براى مؤمنـیـن از ایـن که رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم) را اذیت کنند، و کارشان بدانجا انجامد که کار قوم موسى بدانجا کشید، و دلهایشان منحرف گشت. مـنـظـور از اذیـت آن جـنـاب بـه عـمـلى کـه خـدا او را از آن عـمـل تبرئه نموده، نافرمانى خود بنىاسرائیل نسبت به دستورات وى، و بیرون شدن از اطـاعـت آن جـنـاب نـبوده، چون اگر این طور بود معنا نداشت خدا آن جناب را تبرئه کند، پس یقینا بنىاسرائیل به آن جناب نسبت ناروایى داده بودند، که مایه آبروریزى آن جناب مى شده، و او از این تهمت آزرده شده، و خدا از آن تبرئه اش کـرده. و آیه مورد بحث به مسلمانان مـى فـرماید مانند بنىاسرائیل نباشید، این است که خداى تعالى در همان سوره به پاره اى از مـصـادیـق ایـذاى زبـانـى و عـملى اشاره نموده،.
پـس تا اینجا به دست آمد که در جمله (وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ) اشارهاى است به نهى مـسـلمـانـان از ایـذاى رسـول خـدا (صـلى الله عـلیـه و آله وسـلم)، بـه زبـان و عـمـل، بـا عـلم بـه ایـنـکـه رسـول خـدا اسـت. هـمـچـنـان کـه ذیـل آیـه هـم کـه سـخن از انحراف قلوب دارد، نوعى تخویف و تهدید مسلمین است به ایذاى رسـول خـدا (صـلى اللّه عـلیـه و آله وسـلم) فـسـقـى اسـت کـه چـه بسا به انحراف دلها بینجامد. و بـیـان اینکه مقصود از ازاغه و اضلال خداوند چیست. بـه مـعـنـاى مـنحرف کردن از استقامت است که لازمهاش انحراف از حق به سوى باطل است.. و گـمـراهکـردن خـدا بـه وسـیلهی قرآن کریم از باب مجازات فاسقان به خاطر فسقشان است، و گرنه ساحت خداى عزوجل منزه از آن است که ابتدائا و بدون جرم کسى را ازاغه و اضلال کند.
از ایـنـجـا فـسـاد این گفتار روشن مى شود که بعضى گفته اند: مراد از جمله (ازاغ اللّه قـلوبـهـم) ازاغـه از ایـمـان نیست، براى اینکه اولا خداى تعالى کسى را از ایمان ازاغه نـمـىکـنـد. و ثـانیا اگر منظور از آن را ازاغه از ایمان بدانیم، کلام از فایده ساقط مىشود، چون اگر مسلمانى از ایمان ازاغه شد، دیگر مسلمان نیست، و معنا ندارد به یک کافر بگویند خدا او را به جرم اینکه کافر شده، کافر مىکند. آنچه بر خدا جائز نیست این است که بندهاى را ابـتـدائاً و بـدون هـیچ جرمى از نعمت ایمان محروم کند، و یا از راه راست گمراه سازد. بنده با فسق و اعراض، از رحمت او خود را از لیاقت رحمت و هـدایـت انـداخـتـه اسـت، و چـنـیـن مـجـازاتـى را نـه عـقـل مـنـع مـىکـنـد و نـه نقل. پس زیغ بنده از ایمان به خـاطـر فـسـق و پـدیـد آمـدن کـفـر در دلش مـطـلبـى اسـت و تـثـبـیـت کـفـر در دل او بر طریق مجازات مطلبى دیگر است. المیزان.
درباره این سایت