پاسخم به بحث ۱۳۵
به قلم دامنه. به نام خدا. یکم: در قسمت ۱۳۵ گفتوگوی مدرسه، پرسش، دورِ یک عبارت چندوجهی از علامه محمدرضا حکیمی در کتابش «مرام جاودانه» میچرخد. بنابراین، پاسخ نیز باید گِرد همین دیدگاه ایشان بچرخد تا از بحث دور نیفتد، و اول من به تحلیل این عبارت میپردازم و سپس نگاه و دیدگاه و گِرایم را میگویم.
دوم: حکیمی که فیلسوف عدالت و آزادی است، و چندسالی است که از نظام جمهوری اسلامی ایران به دلیل تغییر ماهیت انقلاب قطع امید کرده است و در انزوای خودخواسته زندگی میکند و به لحاظ دستهبندی فکری از مؤثرین و رهبران اصلی «مکتب تفکیک» است، بر این نظر است که انسان در هر دو حرکت وضعی و انتقالی، به آزادی مطلوب و مقرراتشده نیازمند است. از نظر او زندگی انسان با آزادی عجین و درهم آمیخته است.
سوم: او همچنین در این عبارت که از عبارات فلسفی و دینی و ی است، معتقد است آدمی باید چند گام را در حرکت انتقالی (=از حالی به حالی دیگر شدن) به عنوان پیشنیاز آزادی و تکامل بردارد که من نُمایه میسازم: سَیر، کاوِش، فهم، تعهد، تألُّه. این واژهی آخری از ریشهی اله و الله میآید که یعنی الهیاتیشدن.
چهارم: حکیمی در پایان عبارت آزادی را در ردیف مرام جاودانه قرار میدهد و تمام کمال و زندگی انسان را در سه زمینهی رشد، ترقی و توسعه به آزادی منوط و وابسته میکند؛ در حقیقت او -که صاحب بیش از صد جلد کتاب و از اندیشمندان پویا، توانا، دانا و پارسای ایران است و فیلسوف عدالت و آزادی توأمان است- انسان را در ترازوی عدل و آزادی میزان میکند. در واقع در بینش علامه حکیمی، هر کس از این دو صفت خالی بود، از مرام جاودانه و آییننامهی زندگی سازوار و سازگار دور افتاده است.
پنجم: اما دیدگاه خودم این است: ۱. این آراء و افکار حکیمی را به دلیل اینکه ریشهی اخلاقی، دینی و فلسفی دارد، قبول دارم و آن را مبنای حیات پاکیزه فرض میکنم. ۲. از آنجا که امنیت در نگاه من مفهومی برای قدرتِ حفظِ ارزشهای یک ملت است و در سایهی آن توانِ مقابله با تهدید و حمله پدیدار میگردد، آزادی و امنیت را همانند چسب دوقلو میدانم، که تا ترکیب نشوند، اثر چسبندگی و پیوند و استحکام ندارند. ۳. معتقدم هیچ کسی از فرودست تا فرادست هر جامعهای، از این حق و زور و غلبه و چیرگی برخوردار نیست که به اسم یکی از این دو مفهوم یعنی آزادی و امنیت، جای دیگری را تنگ کند. این دو همواره با هم میروند، و با هم میآیند و با هم میباشند و باهم میمانند. ۴. هرگاه دیده شد یکی ازین دو مفهوم لنگ شد، باید دانست یا یک مصلحت پدیدار شد، یا یک چیرگی رخ داد، و یا کسانی از یکی از این در حال سودگیری و سوگیری شدهاند. در چنین وضعی راه حل فقط دانایی و مقابله با تنگسازی هر دو مفهوم آزادی و امنیت است.
سادهتر بگویم: امنیت از نظر من یعنی قدرتِ رشدیافتهی یک ملت در زمانی که اگر خواستند دفاع کنند، بتوانند، و اگر دشمنان خواستند، حمله بکنند، نتوانند. بهطور خلاصه یعنی: اگر خواستیم، بتوانیم؛ اگر خواستند، نتوانند. این هم پدافند عامل (=نظامی) است و هم پدافند غیرعامل (=نانظامی) و آزادی یعنی احدی از مردم چه در بالای قدرت و چه در پایین قدرت دچار مانع درونی و بیرونی نباشند تا بتوانند انسانیت و دیانت و معنویت خود را با آسودگی تحقق ببخشند. در اینجاست که قیدها و شرط و شروط متولد میشود: قانون، حقوق، اخلاق، مقررات، حرمتها، مرزها، عرفها، منافع ملی، مصلحت، احکام ثانوی، شرایط بحرانی، حوادث حاد، رویدادهای غیرمترقبه و در صدر همه قید عدل و عدالت. در پایان پاسخم از همهی پاسخدهندگان بحث ۱۳۵ بینهایت متشکرم و پنهان نمیکنم از تک تک جوابها آموختم و حتی در فرازهایی از پاسخهای همکلاسیها حظّ و لذت بردم.
یک نکته بگویم و بگذرم: آزادی اگر در غلاف امنیت نرود، و امنیت در تیزی آزادی بُریده نشود، جامعه در رشد و توسعه و تمدن دچار کمیابی و فقدان نمیشود. 7333.
درباره این سایت